شرح مثل های مسیح
این مثل یکی از مثلهایی است که عیسیمسیح در مورد دعا به شاگردان گفت. این مثل با مثلهای قبلی مانند فریسیی و باجگیر از این نظر تفاوت دارد که عیسی در همان ابتدا هدف مثل را بیان میکند. لوقا مینویسد که عیسی شاگردان را مخاطب قرار میدهد که از دعا کردن غفلت نورزند. در هیچکدام از مثلهای قبلی عیسی معنی و مفهوم مثل را در شروع آن بیان نمیکند. او معمولاً شنوندگان خود را در موقعیتی قرار میدهد که خودشان معنی آن را در پایان مثل درک کنند.
مثل قاضی و بیوهزن داستان سادهای در بارۀ پایداری در دعاست. ولی نباید تنها به این قانع بود. عیسی این داستان را برای تذکر در مورد موضوع مهمتری مورد استفاده قرار میدهد. بعنوان نمونه، موضوع عدالت خدا و انصاف او نیز میتواند منظور نظر عیسی باشد. چگونه میتوانیم ادعا کنیم که خدا عادل است، در حالیکه در جهان شاهد بیعدالتیهای زیادی هستیم؟ اینچنین بنظر میآید که خدا به نالههای ما علیه رنجها و بیعدالتیها گوش نمیدهد. در اینجا عیسی حداقل در بخشی از مثل به این موضوع اشاره دارد.
روشنترین تعلیم کتابمقدس در مورد مقام قاضی و داور در دوم تواریخ ۱۹:۴-۷ وجود دارد. خداوند به یهوشافاط پادشاه تعلیماتی در این مورد میدهد: «و داوران در ولایات یعنی در تمام شهرهای حصاردار یهودا شهر به شهر قرار داد. و به داوران گفت: با حذر باشید که به چه طور رفتار مینمایید زیرا که برای انسان داوری نمینمایید بلکه برای خداوند، و او در حکم نمودن با شما خواهد بود. و حال خوف خداوند بر شما باشد و این را با احتیاط به عمل آورید زیرا که با یهوه خدای ما بیانصافی و طرفداری و رشوهخواری نیست».
داوران انتخاب میشدند تا در دروازۀ شهر عدالت را در حق مردم عادی اجرا کنند. به آنان آموزش داده میشد که به حق قضاوت کنند و منصفانه و بدون درخواست و قبول رشوه داوری نمایند. آنان باید در ترس خداوند قضاوت میکردند. در اینجا تعالیم بسیار مشخص و محکمی وجود دارد، ولی متأسفانه بعلت فساد و تباهی، در قضاوتها عدالت اجرا نمیشد. این فساد در اسرائیل بحدی بود که مایۀ خنده و تمسخر مردم عادی شده بود. این موضوع آنقدر گسترده بود که خدا انبیایی را میفرستاد تا علیه این بیعدالتی داوران صحبت کنند.
عاموس یکی از آن انبیا بود: «به سبب سه و چهار تقصیر اسرائیل، عقوبتش را نخواهم برگردانید زیرا که مرد عادل را به نقره و مسکین را به زوج نعلین فروختند. و به غبار زمین که بر سر مسکینان است، حرص دارند و راه حلیمان را منحرف میسازند» (عاموس ۲:۶-۷). در ادامه این موضوع نبی ادامه میدهد: «ایشان از آنانی که در محکمه حکم میکنند، نفرت دارند و راستگویان را مکروه میدارند. بنابر این چونکه مسکینان را پایمال کردید و هدایای گندم از ایشان گرفتید …زیرا عادلان را به تنگ میآورید و رشوه میگیرید و فقیران را در محکمه از حق ایشان منحرف میسازید». (۵:۱۰-۱۲).
این تصویر روشنی از فساد سیستم قضایی آن روز بود که فساد آن در عهد جدید نیز ادامه داشت. این مثل تفسیر عیسی از دستگاه قضایی معاصر است. فقیران بیدفاع بودند و کمتر از دیگران انتظار انصاف و عدالت داشتند.
در یک شهر داوری زندگی میکرد که هیچ ترسی از خدا و مردم نداشت. این قاضی سمبل اقتدار و قدرت نامحدود است. قضاوتهای او حرف آخر را میزند. عیسی تصویر شخصی را ترسیم میکند که به خدا و شناخت احکام او توجهی نداشت. همانطور که قبلاً دیدیم این کاملاً با تعالیم یهوشافاط به داوران مبنی بر اینکه از خدا بترسند و عدالت را در آن ترس انجام دهند مغایرت داشت، زیرا یهوشافاط گفته بود که خدا روزی آنها را نیز داوری خواهد نمود.
این قاضی سنگدل و متکبر است. او نه تنها ترسی از خدا ندارد بلکه برای مردم نیز احترامی قائل نیست. کلمه “احترام” در یونانی به معنی شرم و خجالت نیز بکار میرود. به عبارت دیگر او در جلو مردم هیچ شرم و حیایی نداشت. فرهنگ مشرق زمین به موضوع شرم و خجالت ارزش زیادی میگذارد همچنانکه در مثل “رفیق نیمه شب” آن را دیدیم. چهره و ظاهر قضایا از اهمیت بیشماری برخوردار است. از دست دادن ظاهر یعنی از دست دادن احترام و منزلت.
والدین شرقی به فرزندان نمیگویند که “اینکار را نکن چون اشتباه است”، بلکه میگویند: “اینکار را نکن چون شرمآور است”. شدیدترین انتقاد بر علیه اشخاص این است که بگوییم: “او هیچ احساس شرم و خجالت نمیکند”.
قاصی نه تنها از خدا نمیترسد بلکه پیرزن فقیر را اذیت میکند. هیچ توجهی در اینجا وجود ندارد. میتوان حدس زد تنها راهی که میتوان در حضور قاضی حق خود را دریافت نمود پرداخت پولی بعنوان رشوه است. در فرهنــگ شرقی تأخیـر در پاسخ اکثـراً نشانۀ این است که قاضی انتظار رشوه دارد. البته این موضوع اینک در اغلب کشورها صدق میکند.
بیوهزن ناتوان
بیوه زنی از اهالی شهر به نزد قاضی میآید و میگوید: «داد مرا از دشمنم بگیر». جالب است که عیسی در داستان یک بیوهزن را نام میبرد. زیرا که این موجود سمبل و مظهر معصومیت و ناتوانی در جامعه است. شخصیت او درست در تقابل و تضاد با قاضی است. او کسی را ندارد که از حق و حقوق او دفاع کند.
این موضوع نکتهای است که اشعیای نبی در رابطه با عدالت و چگونگی طرز برخورد با این قشر از جامعه تذکر میدهد: «از شرارت دست بردارید، نیکوکاری را بیاموزید و انصاف را بطلبید. مظلومان را رهایی دهید، یتیمان را دارسی کنید و بیوهزنان را حمایت نمایید» (اشعیا ۱:۱۶). ارمیای نبی نیز در این باره میگوید: «خداوند چنین میگوید: انصاف و عدالت را اجرا دارید و مغصوبان را از دست ظالمان برهانید و بر غربا و یتیمان و بیوهزنان ستم و جور منمایید و خون بیگناهان را در این مکان نریزید» (ارمیا ۲۲:۳).
بر اساس کتابمقدس و شریعت یهود اجرای شریعت باید در وهله اول در حق یتیمان به عمل آید. در مرحله بعدی اهمیت بیوهزنان قرار دارند. خدا قوانین خوبی را در عهدعتیق شامل حال این قشر از جامعه نموده است. این قوانین به بیوهزنان این حق قانونی و مشروع را میداد که دعوای خود را به حضور قاضی اقامه کنند. مشکل در اینجا این بود که این قاضی نه از خدا ترسی داشت و نه به حق مردم توجهی میکرد، بدین لحاظ صدای بیوهزن و شکایت او را نادیده میگرفت. این زن توان این را نداشت که قاضی را مجبور کند و هم بخاطر فقر قادر نبود مبلغی بپردازد. او نمیتوانست هیچ تأثیری بر روی قاضی بگذارد و کسی هم در کنارش نبود که برای او وساطت نماید. عدالت و انصاف در آن زمان بر این پایه قرار داشت که تو “چه کسی را میشناسی”.
این بیوهزن فقیر و بینوا چه مشکلی داشت؟ به احتمال زیاد مشکل او در رابطه با مسائل مالی بود. بر طبق شریعت یهود یک شخص واجد شرایط میتوانست در امور مالی رأی صادر نماید. در موضوعات پیچیدهتر حداقل دو یا سه قاضی باید نظر میدادند. بیوهزن بدنبال انتقام نبود بلکه میخواست که حق او گرفته شود. «داد مرا از دشمنم بگیر». تقاضای او محافظت قانونی از مخالفان او بود. او نمیخواست انتقامجویی کند بلکه بدنبال انصاف و اجرای عدالت بود.
فرضیات چندی میتوان در مورد این داستان ابراز نمود. اول اینکه بیوهزن راست میگفت. دوم اینکه قاضی فاسد بود. او حتی لحظهای به زن توجه نشان نمیداد، شاید بدنبال این بود که رشوهای از او دریافت کند. سوم اینکه به احتمال زیاد مخالفان بیوهزن روی قاضی تأثیر داشتند و میتوانستند قاضی را متقاعد کنند که به بیوهزن گوش ندهد.
یک شنونده شرقی این داستان بزودی خواهد فهمید که داستان تا حدودی غیرعادی است. در خاورمیانه زنان معمولاً به دادگاه نمیروند. این کار بیشتر به عهده مردان است. پس در اینجا ما زنی را میبینیم که کاملاً تنهاست. بطور معمول این پسر خانواده است که به نمایندگی از مادر حقخواهی میکند. ولی عیسی عمداً تصویری را به ما نشان میدهد که او کاملاً بدون مدافع و تنهاست و خود باید برای دادخواهی به نزد قاضی رود.
اگر شما مرد باشید و بجای این زن بروید و از قاضی شکایت کنید ممکن است شما را دستگیر نموده به زندان اندازند. ولی در جامعه شرقی یک زن میتواند با وجود این طرز رفتار بدنبال کار خود برود. با اینکه زن در اینجا بیقدرت است ولی دارای احترام و حرمت است. این زن میتواند بر قاضی فریاد زند و شکایت کند و باز از نزد او بیرون آید.