جان استارت چه کسی بود؟
در حالی که زندگی در هیاهوی شهر تهران در سال ۱۹۷۳ سپری میشد، اغلب مردم اطلاع نداشتند که مردی برجسته و صاحبنام در حال بازدید از این شهر است. او کسی نبود جز جان استات، یکی از بزرگترین رهبران مسیحی در قرن بیستم. کسانی که در آن تاریخ در جلسات تعلیمی او شرکت کرده بودند از عمق و وضوحِ تعالیمی که از اولین بابهای کتاب اعمال رسولان برگرفته شده بود، بسیار تشویق شده و برکت گرفته بودند. این معلم برجسته موفق به دیدار مجدد از ایران نشد ولی کتابهایش در غیاب نویسنده پا به درون مرزهای ایران نهاد. از قلم جان استات پنجاه کتاب به نگارش در آمده است که بعضی از مشهورترین آنها به زبان فارسی نیز ترجمه شده که یکی از آنها “مبانی مسیحیت”(Basic Christianity) است که مقدمهای است عالی و روشن از ایمان مسیحی، کتاب “مسیح و مسیحیان” که ترجمهای است از کتابِ (Understanding Christ)، و همچنین “پیغام موعظه بالای کوه” (The Message of Sermon on the Mount). باید اعتراف کنم که بهعنوان شبان و مبشر در بین ایرانیان، مطالعۀ این کتابها خدمت مرا بیش از آنچه تصور کنم تحت تأثیر خود قرار داده است.
اواخر ماه ژوئیه سال جاری جان استات در سن ۹۰ سالگی درگذشت. او نه تنها کشوری همچون ایران را تحت تأثیر شگرف خود قرار داد، بلکه هزاران مسیحی در تمامی جهان از زندگی پُربارش برکت یافتند. در سال ۲۰۰۵ مجله تایم نام او را در لیست صد نفر از تأثیرگذارترین مردانِ جهان به ثبت رساند. رهبری او در جنبشهای بینالمللی بشارتی، این جنبش را به یکی از بخشهایی در جهان مسیحیت تبدیل نمود که از بالاترین رشد برخوردار بوده است. در کلماتی که در وصف رهبری “همچون موسی،” به یادگار گفته شده، جان استات یکی از بزرگترین رهبرانی است که خدا در میان قوم خود برافراشت، رهبری که در عین حال یکی از فروتنترین انسانهایی بود که در تمامی زمین زندگی کرد. او برای همه دوستدارانش، تجسم عملی زیبایی مسیح بود، مسیحی که عشقِ برترین زندگیاش محسوب میشد.
زندگی او
جان استات در ۲۷ آوریل ۱۹۲۱ در محله کنزینکتون غربی در لندن به دنیا آمد. پدرش متخصص قلب بود و همچون پدرش، جان نیز به یک مدرسه معروف خصوصی به نام مدرسه راگبی رفت. پدرش امید داشت که پسر او به خدمات سیاسی مشغول شود ولی همه چیز برای او در سال ۱۹۳۸تغییر کرد، زمانی که او فقط ۱۷ سال داشت.
جان در آن سال به یک جلسه بشارتی دعوت شد که یک مبشر معروف مدرسه به نام “اریک نش” (Eric Nash)، که معروف به “بَش” بود در آن سخنرانی میکرد. در بعدازظهر یکشنبه، جان به عیسی ایمان آورد و تولد دوباره یافت و همچنان که در ایمانش رشد میکرد، بَش از او خواست تا در رهبری اردوی جوانان که در تعطیلات تابستان برگزار میشد به او کمک کند.
پس از مدت زمان کوتاهی جان استات دانشجوی دانشگاه کمبریج شد، جایی که موفق شد زبان فرانسه و آلمانی بخواند و همچنین تحصیل الاهیات خود را تکمیل کند. او در سال ۱۹۴۵ بهعنوان خادم کلیسای انگلستان دستگذاری شد و خدمت خود را در کلیسایی نزدیک خیابان آکسفورد در لندن به نام All Souls در سال ۱۹۵۰ شروع نمود و در سن ۲۹ سالگی بهطور رسمی خادم کلیسا شد. افراد دیگری نیز به جمع کلیسا پیوستند و جان پیوسته در تربیت و تشویق دیگران دخیل بود. او تا سال ۱۹۷۵ بهعنوان خادم ارشد کلیسا باقی ماند تا اینکه آن را به دیگران واگذار نمود ولی ارتباط او با این کلیسا تا زمان مرگش ادامه داشت.
خدمات بشارتی جهانی او
تأثیر جان استات بسیار وسیعتر از خدمات او در کلیسای لندن بود. از همان ابتدا او شور و اشتیاق زیادی برای خدمت بشارت داشت و سالهای زیادی بهعنوان یک مبشر مخصوصاً در بین دانشجویان تمامی جهان فعالیت میکرد. از همین تجارب ملاقاتش با مردم و طرز صحبت با آنان بود که کتاب “مبانی مسیحیت” منتشر شد که به ۲۵ زبان دنیا نیز ترجمه گردید و بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید.
بیلی گراهام اولین بار در سال ۱۹۴۶ از انگلستان دیدار کرد و در ۱۹۵۴ با جان استات ملاقات نمود. جان در این دیدار بهخاطر برگزاری ۱۲ هفته جلسات بشارتی در لندن به این مبشر بزرگ خوش آمد گفت. بعدها این دوستی به نتایج قابل توجهی مانند کنفرانس لوزان در سویس منجر شد که در ادامه مقاله بدان خواهیم پرداخت. شیوۀ بشارتِ جان استات بهصورتی بسیار ساده، معمولی و قابل فهم عرضه میشد که همۀ طبقات مردم آن را کاملاً درک میکردند. چیزی که برای یک مبشر با ارزش است، شخص و کار عیسای مسیح و کتابمقدس است که بر آن شهادت میدهد. این منابع اصلی و مهم برای نجات جانها در جهان است و جان استات بشارت خود را بر این اصول اساسی متمرکز مینمود.
خدمات تعلیمی او در جهان
جان استات بیشتر بهعنوان یک معلم کتابمقدس شهرت داشت. او حقیقتاً به کتابمقدس عشق میورزید. برای بیش از ۵۰ سال او کلام خدا را از طریق یک برنامه منظم مطالعه نمود که در فارسی نیز به “مطالعۀ روزانه کتابمقدس” معروف است. با گذشت زمان جان در کتابمقدس عمیقتر و عمیقتر میشد تا بتواند قدرت بینظیرِ آن را به نمایش بگذارد. افرادی که برای اولین بار موعظههای او را میشنیدند اعتراف میکردند که هرگز تا به حال تفسیر کلام را با چنین عمق و وضوحی نشنیدهاند. اشتیاق او این بود که با یادگیریِ آنچه که خدا از طریق کلامش گفته زندگی خود و دیگران را شکل بخشد. موعظههای او ایمان را در شنوندگانِ کلامش تجدید میکرد، و این بهخاطر دفاع خوب او نبود بلکه بهخاطر اینکه آن را از طریق تعالیمش بهخوبی توصیف مینمود. عطای او بهعنوان معلم کتابمقدس بود که آوازه او را به همه جهان از جمله ایران رساند، بهطوری که سرانجام در سال ۱۹۷۳ از آن بازدید نمود.
بیشتر تعالیم او بهصورت کتاب منتشر میگردید. از ۵۰ کتابی که او نوشت اغلب آنها به ۶۵ زبان ترجمه شد و میلیونها نسخه به فروش رسید. او ویراستار یک سری کتابهای تفسیری بهنام “کتابمقدس امروز صحبت میکند” (Bible Speaks Today) است که هشت کتابِ این مجموعه نفیس را نیز خود به نگارش درآورده است.
وقتی از جان استات سؤال شد که کدام یک از کتابهای او بزرگترین دستاوردش بوده، پاسخ داد که “صلیب مسیح”. و در ادامه این سؤال چنین گفت: «دل و فکر من بیشتر از بقیه نوشتههایم درگیر نگارش این کتاب شد». اعتراف او این بود که صلیب هر چیزی را تغییر میدهد: «صلیب ارتباط تازهای به ما عطا میکند که بنیانش بر پرستش خداست، همچنین به ما درکی متعادل و تازه نسبت به خودمان میبخشد، به ما انگیزه میدهد که وقت و انرژی بیشتری به کار بشارت اختصاص دهیم و همچنین در ما محبتی تازه نسبت به دشمنان میریزد و شهامتی تازه در رویارویی با سرخوردگیهای ناشی از درد و رنج». امیدوارم که در آینده موقعیتی پیش آید تا این کتاب نیز به فارسی ترجمه و منتشر گردد.
جان استات به فکر و اندیشه نیز بهعنوان عطایی از خدا ایمان داشت. یکی از جزوههای تأثیرگذار استات “فکر تو مهم است” نام دارد که برگرفته از پیغامی است که در سال ۱۹۷۲ خطاب به گروهی از دانشجویان ایراد نمود. او چنین میگوید: «هیچ کس یک مسیحیتِ عقلانی سرد، غمگین و کسلکننده را نمیخواهد، ولی آیا باید به این نتیجه برسیم که باید به هر صورت از فکر و عقل دوری کنیم؟ آیا تجربه از آموزه مهمتر و اساسیتر است؟ برای یک مسیحی که روحالقدس ذهنش را منور کرده است، جایگاه اندیشه چه میباشد؟
او به این سؤال بدین گونه پاسخ میدهد که تعالیم مربوط به خلقت، مکاشفه، رهایی و داوری همه اشاره بر این دارند که ما وظیفه غیرقابل گریزی داریم که بر اساسِ آن چه فکر میکنیم عمل کنیم. ما برای تفکر و اندیشیدن خلق شدهایم. این واقعیت که خدا شخصیتی خودآشکار شونده است و خود را بر انسانیت مکشوف ساخته، بر این حقیقت صحه میگذارد که افکار ما از چه اهمیت بالایی برخوردارند. نجات و رهایی با خود تجدید حیات به بار میآورد و صورت خدا را که در نتیجه سقوط مخدوش شده است در ما شکل میبخشد. فکر و اندیشه ما نیز در اثر سقوط تیره و تار گردیده است (کولسیان ۳:۱۰ و افسسیان ۴:۲۳). ایمان و تفکر با هم حرکت میکنند و ایمان آوردن بدون اندیشیدن محال است. بر اساس نو شدنِ ذهن و اندیشۀ ماست که شخصیت و رفتار ما نیز دستخوش تغییر و تحول میگردد (رومیان ۱۲:۲، فیلیپیان ۴:۸، رومیان ۸:۵-۶). معرفت حقیقی به پرستش، ایمان، تقدس و محبت رهنمون میشود.
مسائل اجتماعی
جان استات تشخیص داده بود که خطری جنبش بشارت جهانی را تهدید میکند. او فهمیده بود که بشارتدهندگان اغلب در مورد تقدیس شخصی و درونی صحبت میکنند، در حالی که کتابمقدس از تغییر و تبدیل جهان سخن میگوید که توسط دخیل شدن مردان و زنان خدا در مأموریتهای بشارتی میسر میگردد. بهعنوان شبانی در لندن او نیاز به شور و شوق بشارتی روزهای قرن ۱۹ را میدید. زمانی که کلیسا در مسائل اجتماعی دخیل میشد و در این امر پیشرو بود.
او بعدها چنین گفت: «در اوایل سالهای ۱۹۶۰ شروع کردم به مسافرت به جهان سوم و فقر را در آمریکای لاتین، آفریقا، و آسیا دیدم که قبلاً هرگز شاهد آن نبودم. برایم روشن شد که غیرممکن است “دیدگاه سنتی” را به کناری زد. “دیدگاه سنتی” چنین عقیده داشت که موعظه مهمترین وظیفۀ ماست و اعمال رحمتآمیز نسبت به دیگران در جایگاه دوم قرار میگیرد. زمانی که استات کتابمقدس را بررسی نمود به این نتیجه رسید که فرمان بزرگ امر میکند که خادمان عیسی مأموریت او را کامل ادامه دهند که این شامل توجه عملی و دلسوزانه نسبت به زندگی و سلامتی دیگران نیز هست. یکی از مهمترین کتابهای استات “Issues Facing Christians Today” است که در سال ۱۹۸۴ انتشار یافت و در سالهای ۱۹۹۰، ۱۹۹۹ و ۲۰۰۶ نیز تجدید چاپ یافت. در این کتاب او دربارۀ موضوعات و مسائل حیاتی و مهم اجتماعی معاصر مانند جنگ و صلح، فقر جهانی، ازدواج و طلاق، سقط جنین، روابط تجاری و حقوق بشر نوشته است.
بزرگترین تأثیر در زمینه مناسبات اجتماعی در سال ۱۹۷۴ اتفاق افتاد، یعنی در اولین کنفرانس بینالمللی بشارت جهانی در لوزان سویس که توسط بیلی گراهام تدارک دیده شده بود. جان استات در سخنرانی افتتاحیه در مورد طبیعت و جوهرۀ بشارت کتابمقدسی سخن گفت. او در مورد ارتباط بین دو مقوله تحت عنوان “همسایه خود را دوست بدار” و “بروید و شاگرد سازید” پلی برقرار کرد و تأکید نمود که مأموریت بزرگ، جایگزین فرمان بزرگ نمیشود، بلکه آن را به کمال میرساند. پیام استات برای ۲۵۰۰ رهبری که در این کنفرانس حضور داشتند موقعیتی پیش آورد که دوباره در مورد این موضوع فکر کنند که موعظه و فعالیتهای اجتماعی کاملاً به هم مربوطند و دوشادوش هم حرکت میکنند. چنین تفکری به همراه بسیاری دیگر از موضوعات کلیدی در مجموعهای در کنار هم قرار گرفت و به نام “عهدنامه لوزان” معروف گشت.
در سال ۱۹۸۲ جان استات به افتتاحیه و گشایش انستیتوی لندن کمک بسیار نمود که در آن کلاسها و دروسی عرضه میشد که دارای موضوعات متنوعی بود و به زندگی امروز در جامعه نیز بسیار مربوط میشد. این حرکت اجتماعی منعکسکنندۀ اشتیاق او بر این طرز تفکر بود که مسیحیان باید بهخاطر انجیل با فرهنگهای زیادی آشنا شوند و مانند نمک و نور در این جوامع دخیل گردند. مسیحیان بشارتی نباید تنها به بشارت گفتاری بسنده کنند، بلکه یک شاگردسازی که تمامی بخشهای زندگی را در بر میگیرد و بر تفکر دوگانه (مقدس-غیردینی) غلبه میکند. هدف این است که تمامی زندگی ما در جهت جلال خدا باشد، اطاعت از دعوت او و به اجرا در آوردنِ مأموریت او.
دروسی از زندگی او
۱) انضباط. در زمان تحصیلش در دانشگاه، جان استات شروع به پرورش دادن عادتی در خود نمود. او صبح زود از خواب برمیخاست و این عادت در تمامی زندگی او ادامه داشت. او ساعت خود را برای ساعت ۶ تنظیم میکرد (بعدها به ساعت ۵ تغییر یافت) و یک ساعت و نیم از وقت خود را به سکوت و مطالعه کتابمقدس اختصاص میداد. او همچنین بهراحتی اشغالِ مقام و رتبههایی را که میتوانست خدمت او را به عنوان شبانِ معلم تحتالشعاع قرار دهد و مانع خدمت اصلی او شود قبول نمیکرد. او میتوانست همیشه تحصیلات آکادمیک خود را دنبال کند ولی این کار را نکرد. او میتوانست به مقام اسقفی در کلیسای انگلستان دست یابد، ولی احساس کرد که این دعوت او نیست. او میتوانست ازدواج کند و تشکیل خانواده دهد در عوض برای تمامی زندگیاش مجرد باقی ماند.
۲) گوش دادنِ دوجانبه. جان استات برای پافشاری و تأکید بر این اصطلاح معروف بود. ما هم باید به کلام خدا گوش دهیم و هم به دنیایی که در آن زندگی میکنیم. ما به کلام خدا در کتابمقدس گوش میدهیم تا بتوانیم ایمان آوریم و اطاعت کنیم. ولی باید همچنین به جهان گوش فرا دهیم تا آن را درک کنیم و انجیل را بهطور مناسب به چالشها و نیازهای جامعه مرتبط سازیم. بعضی این را به عنوان “دو بخش از مغز جان استات” تعریف کردهاند. از یک بخش این مغز انستیتوی مسیحیت معاصر بیرون میآید که در بالا بدان اشاره شد. از سمت دیگر مؤسسهای همچون (Langham Partnership International) که وظیفهاش تجهیز و تعلیمِ نسلی جدید از معلمین کتابمقدس است، چه این تعلیم از طریق تربیت واعظان انجام شده باشد و یا از طریق توزیعِ کتابهای جان استات و یا از طریق معلمین الاهیات. این الزام جان استات بود که کلیسا از طریق کلام خدا رشد میکند و موعظه کتابمقدسی برای بلوغ و شبیه شدن به مسیح ضروری است.
۳) لذت بردن از زندگی. وقتی در انتهای زندگیاش از او سؤال شد که چه زمانی احساس وافری از زنده بودن را در خود تجربه کرده است، پاسخ داد: «در پرستش، جایی که ستایشها به آسمانها میرسد، در لذت بردن از دوستان خوب که هدیۀ خدا هستند و در نهایت، جهان طبیعی که خلقت زیبایی را مخصوصاً در صبحهای زود پیش چشمان ما میگذارد، وقتی که مناظر، صداها و رایحهها پاک، روشن و تازه است. جان استات در تمامی زندگیاش مشتاق تماشای پرندگان بود و در مسافرتهایش به اطراف جهان، اوقاتی را به تماشای پرندگان اختصاص میداد. او حتی کتابی نوشت تحت عنوانِ “پرندگان، معلمینِ ما”.
مرگ او
دوست قدیمی او بیلی گراهام که یک بار جان استات را محترمترین خادم جهان امروز نامیده بود، در مرگ او گفت: «جهان اوانجلیکال یکی از بزرگترین مردان خود را از دست داد، و من یکی از نزدیکترین دوستان و مشاورینِ خود را از دست دادم. انتظار این را میکشم تا روزی او را دوباره در آسمان ببینم».
در مراسم تدفین جان استات “کریس رایت” که جان استات از او خواسته بود در مراسم تدفینِ او سخنرانی کند دو آیه محبوبِ جان استات را قرائت نمود: «اما مباد که من هرگز به چیزی افتخار کنم جز به صلیب خداوندمان عیسای مسیح، که به واسطۀ آن، دنیا برای من بر صلیب شد و من برای دنیا» (غلاطیان ۶:۱۴). «آن که احکام مرا دارد و از آنها پیروی میکند، اوست که مرا دوست میدارد» (یوحنا ۱۴:۲۱). ما برای آمرزش گناهان بهسوی صلیب میرویم و نزد آن اعتراف میکنیم، ولی این پایان کار نیست بلکه موظفیم آن را در ادامۀ زندگیمان نیز حمل کنیم. ما هم همچون باراباس از صلیب رهایی مییابیم و هم همچون شمعون قیروانی صلیب را حمل میکنیم. جان استات در ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۱ نمرد بلکه پنجاه سال پیش که خود را کاملاً به مسیح، خداوندِ زندۀ خود تسلیم نموده بود.