صدای خدا را شنیدهایم
دوستی دارم که اکنون راهبه است. سالها پیش به اتفاق هم به یک جلسۀ شفا رفتیم. او قبل از جلسه به من گفت که خدا به او گفته است چشمانِ ضعیفش در آن جلسه شفا خواهد یافت و دیگر احتیاجی به عینک نخواهد داشت. بنابراین قبل از آغاز جلسه عینکش را روی زمین انداخت و زیر پا خُرد کرد. دوست من آن روز با شور و حرارت برای شفای چشمانش دعا کرد، اما متأسفانه خبری از شفا نشد. آنچه او شنیده بود نه صدای خدا، بلکه ندای تخیلات خودش بود.
تقریباً در همان ایام، در جلسات دعای خانگیای شرکت میکردم که هفتهای یکبار برگزار میشد. یکی از اعضای گروه که اتفاقاً جوان بسیار نازنینی هم بود گاه و بیگاه به منزلمان تلفن میزد و میگفت خدا به او گفته است باید در فلان ساعت و فلان محلِ بخصوص جلسه دعا داشته باشیم، که البته علاوه بر جلسۀ دعای هفتگیمان بود. اوائل میپذیرفتم، اما بهتدریج که تعداد این تلفنها بیشتر شد خودم را در وضعیت دشواری یافتم. دیگر نمیتوانستم برنامه روزانهام را تنظیم کنم چون هر آن ممکن بود این شخص تلفن میکرد و میگفت خدا گفته است باید در فلان ساعت و فلان محل دعا کنیم. این موضوع خیلی مرا کلافه کرده بود. البته من با تمام وجود مشتاق دعا هستم، اما این وضعیت قدری عجیب بود. یک روز به خودم گفتم چرا خدا مستقیماً با خود من درباره این جلسات صحبت نمیکند؟ مگر من آدم بالغی نیستم؟ در درونم اصلاً احساس آرامش نمیکردم، و به همین خاطر دیگر به تلفنهای این شخص جواب ندادم.
زمانی دیگر همسرم که دختر بزرگمان را آبستن بود، در یک کنفرانس بزرگ مسیحی شرکت کرده بود. در یکی از جلسات کنفرانس، آقایی یکراست بهطرف او میرود و با لحنی بسیار روحانی میگوید: «فرزندتان پسر خواهد بود!» نمیدانم آن شخص الآن کجاست تا از او بپرسم بر چه اساسی چنان نبوتی کرد.
البته این موضوع که مردم گاه در شنیدن صدای خدا دچار اشتباه میشوند به این معنا نیست که خدا با انسان سخن نمیگوید. خدا پیوسته از طرق گوناگون با انسان سخن میگوید: جهان طبیعت، وقایعِ پیرامونمان، افرادی که با آنها در ارتباطیم، خواب و رؤیا، ندای وجدان، و از همه مهمتر خود کتابمقدس، همه و همه راههایی هستند که خدا از طریق آن با انسان سخن میگوید. خدا میتواند بهطور کاملاً مستقیم و شخصی در مورد شرایطی که در آن قرار داریم با ما صحبت کند. او شبان نیکوی ماست و ما مسیحیان میتوانیم صدای او را بشنویم و تشخیص دهیم. در این موضوع تردیدی نیست.
اما همانطور که از نمونههای واقعیِ بالا پیداست، گاه پیش میآید که در شنیدن صدای خدا دچار خطا میشویم. البته منظورم پیغامهایی نیست که آشکارا با کلام خدا در تضاد است. منظورم این است که از کجا میتوانیم مطمئن باشیم که خدا به ما میگوید به فلان جلسۀ دعا برویم، با اطمینان برای شفای فلان شخص دعا کنیم، به کشوری دیگر مهاجرت کنیم، یا از انجام فلان کار خودداری ورزیم؟ از کجا بدانیم چه چیزی سخنِ خداست و چه چیزی زاییدۀ تخیلات خودمان یا نتیجۀ خوراک مفصلی است که شب قبل نوشجان کردهایم؟
برای یافتن پاسخ، یکی از بهترین راهها بررسیِ متنی از کتابمقدس است که در آن هم خودِ خدا آشکارا سخن گفته و هم کسی که بهدروغ مدعی است پیغامش از طرف خداست. چنین متنی را در کتاب اول پادشاهان فصل ۱۳ مییابیم:
ماجرا از این قرار است که سلیمان پسر داود برای ساختن خانه خدا در اورشلیم (در یهودا، واقع در پادشاهی جنوب) مالیات سنگینی از مردم گرفته بود. پس از مرگ او، ساکنین سرزمینهای شمالی خواهان دستمزد بیشتری بودند، اما پسر سلیمان که به جای پدر بر تخت نشسته بود با افزایش دستمزد موافقت نکرد. بنابراین ساکنین شمال به رهبری فردی بهنام یربعام سر به شورش گذاشتند و حکومتی مستقل تشکیل دادند. اما یربعام خود را با مشکلی مواجه دید: خانه خدا در اورشلیم یعنی در سرزمین جنوبی قرار داشت و مردم عادت کرده بودند همه ساله برای عبادت به آنجا بروند. بنابراین یربعام که به هیچ قیمتی حاضر نبود قدرت را از دست بدهد، مذهبی دروغین برای مردم اختراع کرد تا آنان بجای پرستش خدای حقیقی در اورشلیم، در همان سرزمین خودشان به پرستش بتها بپردازند. او دو بتکده در مملکتِ خود ایجاد کرد: یکی در بیتئیل و دیگری در دان. به همین جهت خدا نبیِ گمنامی را از یهودا به بیتئیل فرستاد تا بتپرستیِ یربعام را نکوهش کند. خدا بهطور مشخص دو چیز به این نبی میگوید: یکی اینکه در بیتئیل نباید چیزی بخورد یا بیاشامد، و دیگر اینکه نباید از راهی که رفته است به یهودا بازگردد.
نبی گمنام به بیتئیل میرسد و یربعام را کنارِ قربانگاهِ بتها مییابد. تجسم کنید که فضای کاملاً مذهبیای حکمفرماست و پادشاه و کاهنینش آمادهاند قربانی بگذرانند که ناگاه صدای خشمگینانۀ نبیِ تازهوارد سکوتِ آنجا را میشکند. نبی خطاب به قربانگاه فریاد میزند: «کاهنانِ بتخانههایی که در اینجا بخور میسوزانند همگی بر روی تو قربانی خواهند شد و استخوانهایشان بر آتش تو خواهد سوخت!» سپس برای آنکه ثابت کند سخنش از طرف خداوند است میگوید: «این قربانگاه شکافته خواهد شد و خاکسترش به اطراف پراکنده خواهد گردید!» طبعاً پادشاه با دیدن این صحنه سخت به خشم میآید و مثل هر حاکمِ مستبدِ دیگری بیدرنگ دست خود را دراز کرده، دستور میدهد آن نبی گستاخ را دستگیر کنند. اما ناگهان دستش در همان حالت خشک میشود! قربانگاه نیز در برابر دیدگان حیرتزدۀ پادشاه و اطرافیانش به دو نیم میشود و خاکستر روی آن در اطراف پراکنده میگردد. پادشاهِ وحشتزده، تمناکنان از این نبی میخواهد دستش را به حالت اول برگرداند. او هم در کمال بزرگواری چنین میکند. پادشاه نفس راحتی میکشد و میکوشد ادای میزبانی سخاوتمند را درآورَد. بنابراین نبی را به ضیافتی در کاخ خود دعوت میکند. اما نبی که در مورد این موضوع صدای خدا را روشن و واضح شنیده است پاسخ میدهد: «حتی اگر نصف کاخ سلطنتی خود را به من بدهی همراه تو نمیآیم، زیرا خداوند به من فرموده تا وقتی اینجا هستم نه نان بخورم و نه آب بنوشم، و حتی از راهی که آمدهام به یهودا برنگردم!» عجب جوابِ دندانشکنی! نبیِ گمنام سوار الاغش میشود و از راهی دیگر به طرف یهودا به راه میافتد. تا اینجا همه چیزی بهخوبی پیش رفته بود. نبی از دستور خدا اطاعت کرده بود و حتی لذیذترین خوراکهای پادشاه نیز در عزم او برای اطاعت از صدای خدا خللی ایجاد نکرده بود. اما ناگهان ورق برگشت. چرا؟ چون صدای دیگری شنید که از طرف خدا نبود. نبیِ داستانِ ما کمی که از شهر دور شد، درختِ بلوطی دید و از آنجا که پس از نکوهش پادشاه و قربانگاه او خسته و گرسنه بود، تصمیم گرفت قدری زیر سایۀ آن استراحت کند.
در این بین، نبی دیگری نیز بود. پسران این نبیِ پیر که آن واقعۀ شگفتانگیز را به چشم خود دیده بودند، نزد پدرشان رفتند و ماجرا را از سیر تا پیاز برای او تعریف کردند. نمیدانیم در فکر آن نبی دیگر چه میگذشت. شاید پیش خود میگفت: «ای کاش من جای این نبیِ غریبه بودم و چنین قدرتی داشتم!» شاید هم فکر میکرد که اگر این شخص واقعاً نبی است، بد نیست او را به خانه خود دعوت کند و از او پذیرایی نماید تا مردم ببینند و از آن پس بیشتر به او احترام بگذارند. به هر حال این نبیِ پیر بهدنبال نبیِ داستان ما رفت و او را زیر درخت بلوط یافت و به صرف غذا دعوتش کرد. اما نبی اول به او همان جوابی را داد که به پادشاه گفته بود. بااینحال این نبی دوم زیرکتر از آن بود که به این آسانی منصرف شود. او گفت: «من هم مثل تو نبی هستم و فرشتهای از جانب خداوند پیغام داده که تو را پیدا کنم و با خود به خانه ببرم و به تو نان و آب دهم.» (اما او دروغ میگفت).
نبیِ داستانِ ما که از فرطِ گرما به تنگ آمده بود و خسته و گرسنه و تشنه بود، سخن نبی پیر را باور کرد و عازمِ خانهاش شد. اما متأسفانه آن غذا، آخرین خوراکِ زندگیاش بود. در حالیکه هر دو نبی سرگرم خوردن و نوشیدن بودند، ناگاه کلام خداوند از دهان نبی پیر به قهرمان داستان ما هشدار داد که از دستور خدا سرپیچی کرده و جسدش در کنار پدرانش دفن نخواهد شد. همین طور هم شد. نبیِ یهودا در راه توسط شیری کشته شد.
این داستان بسیار مناسبِ حال مسیحیانی است که میخواهند بدانند چطور میتوانند صدای خدا را از صداهایی که به اشتباه تصور میکنند از طرف خداست، تشخیص دهند. در این داستان هم به نمونهای برمیخوریم از صدایی که آشکارا از طرف خداست و اگر از آن اطاعت شود نتایجی شگفتانگیز و تکاندهنده در پی خواهد داشت، و هم نمونهای میبینیم از صدایی که مدعی است از طرف خداست اما در واقع چنین نیست و نتیجهای جز ویرانی و مرگ ندارد.
با بررسی دقیق داستان، میتوانیم ببینیم صدای خدا دارای چه ویژگیهایی است و آنچه از طرف خدا نیست دارای چه ویژگیهایی. من در اینجا به سه وجه مشخصهای که در نبوت هر یک از این انبیا دیده میشود و میتواند به ما در جهت شناخت صدای خدا و صداهای غیر کمک کند، اشاره خواهم کرد.
علائم مشخصۀ صدای خدا
در این قسمت از داستان میبینیم که خدا آشکارا با نبیِ خود سخن میگوید. در طول داستان بارها و بارها به عبارت «خداوند میفرماید…» و «به دستور خداوند…» برمیخوریم. نبیِ داستان به دستور خداوند از یهودا رهسپار مملکتِ یربعام میشود و به اقتدار کلام خداوند با قدرتِ تمام بر ضد قربانگاه بتها سخن میگوید. حال ببینیم این نبی از کجا اینقدر مطمئن بود صدای خدا را شنیده است. به اعتقاد من، او به سه دلیل عمده مطمئن بود که آنچه شنیده است صدای خداست:
۱- اولین دلیل این است که پیامی که دریافت کرده بود کاملاً با هدف و شخصیت خدا مطابقت داشت. این نبی بهخوبی میدانست که خدا مقدس است و از مذاهب و قربانگاههای دروغین نفرت دارد. بنابراین مطمئن بود که آنچه شنیده است با هدف و نقشه خدا سازگار است. بهعنوان مثال اگر در دل خود احساس میکنید که باید وارد فعالیتهای بشارتی شوید و این احساس با نوعی شادی عجیب همراه است، دلیلی ندارد که احساستان از طرف خدا نباشد چون کاملاً با هدف و نقشۀ خدا که همانا نجات گمشدگان است مطابقت دارد. برعکس، اگر در محفلی هستید که میبینید سایرین میخواهند با ارواح ناپاک ارتباط برقرار کنند و ندایی در درونتان شما را از پیوستن به آنها برحذر میدارد، روشن است که این ندا از طرف خداوند است چون با نقشۀ او که همانا نابود کردنِ کارهای شیطان است همخوانی دارد.
۲- پیغامی که این نبی گمنام دریافت کرده بود در او چنان احساس آرامش و اطمینانی بوجود آورده بود که باعث شد بیهیچ ترس و واهمه یکراست به قلب سرزمین دشمن رود تا آن را اعلام کند. فرض کنید که شما یک مسیحی عراقی هستید و خداوند در سال ۲۰۰۰ به شما میگوید باید به بغداد نزد صدام بروید و به او بگویید اگر از کارهای خود توبه نکند در پایان سال ۲۰۰۶ به دار آویخته خواهد شد. مطمئناً خیلی خواهید ترسید. تنها در صورتی دست به چنین کاری خواهید زد که شهامت، جسارت و آرامشی فوقطبیعی یافته باشید.
پس اگر احساس میکنید صدای خدا را شنیدهاید، آیا این صدا در شما ترس و شک بوجود میآورد، یا ایمان و دلیری؟ اگر آنچه میشنوید در شما احساس هیجانی عجیب و آرامشخاطری عمیق ایجاد میکند و باعث میشود مطمئن باشید اتفاقی ویژه رخ خواهد داد (مانند نبی داستان ما که مطمئن بود قربانگاه دو نیم خواهد شد)، در آن صورت این صدا به احتمال زیاد از طرف خداوند است. کتابمقدس نیز به ما میگوید: «باشد که آرامش مسیح دلها و ذهنهای شما را فراگیرد». طبعاً چیزی که تقویتکنندۀ چنین آرامشی است، از طرف خداست. اما اگر این صدا آرامشتان را بر هم میزند، از طرف خدا نیست.
۳- و بالاخره علامت سوم این است که صدای خدا معمولاً مستلزمِ پرداختنِ بهایی شخصی است. این بها برای نبیِ گمنامِ داستانِ ما این بود که اولاً باید روزه میگرفت، یعنی اجازه نداشت در طول مأموریتش به آب یا غذا لب بزند، و ثانیاً اجازه نداشت از راهی که رفته بود به سرزمین خود بازگردد. بهعبارت دیگر، نبی گمنام باید برای اطاعت از این صدا از خودش مایه میگذاشت.
اصولاً کسی که حاضر نیست در زندگی خصوصیاش برای خدا مایه بگذارد، در حضور دیگران و در ملاء عام هم نمیتواند بهخاطر خدا از چیزی دست بکشد. چگونگیِ زندگی شخصی و خصوصیِ فرد مسیحی است که نحوۀ زندگیِ جمعیِ او را رقم میزند. بنابراین آخرین علامت این است که ببینیم آیا صدایی که شنیدهایم مستلزمِ پرداختِ بها و دست کشیدن از تمایلات نفسانیمان است و یا اینکه برعکس، احساس غرور و خودْ بزرگبینی را در ما تقویت میکند. کلام خدا همیشه مستلزمِ پرداختِ بها و زیر پا گذاشتنِ تمایلات نفسانی در زندگی خصوصیمان است.
البته این سه علامت تنها علاماتی نیستند که ثابت میکنند صدایی از طرف خداست یا نه، اما در این داستان به چنین نشانههایی برمیخوریم و آنها را میتوان در زندگی شخصی خودمان نیز بکار بست. بیایید یکبار دیگر آنها را مرور کنیم: ۱- آیا پیغامی که شنیدهایم با هدف و شخصیت خدا آن طور که در کتابمقدس مکشوف شده است مطابقت دارد؟ ۲- آیا در ما ایمان و اطمینان بوجود میآورد؟ ۳- آیا مستلزمِ فداکاری و ازخودگذشتگی هست؟
نبی داستان ما تا به اینجا خیلی خوب پیش رفته بود. پیغامی را که خدا به او داده بود با دلیری اعلام داشته بود، ضیافتِ ملوکانه را رد کرده بود و از راهی دیگر عازم یهودا بود. تا اینکه نبی دیگری از راه میرسد و به دروغ ادعا میکند پیغامی از طرف خدا دارد. ببینیم علائم هشداردهندهای که نشان میدهند صدایی از طرف خدا نیست چهها هستند. در این مورد نیز میتوان به سه علامت اشاره کرد:
۱- اولین علامت این است که صدایی که شنیدهاید با هدف و شخصیت خدا مطابق نیست و غیرمؤدبانه و عجیب و غریب بهنظر میرسد. نبی پیر در این داستان ادعا میکند که از طرف خدا حاملِ پیغامی برای نبی یهوداست که درست برعکسِ پیغامی است که خود خدا چندی پیش به او داده بود. بهعلاوه، ادعا میکند که خدا این پیغام را بهطور دست سوم برای نبی یهودا فرستاده است. تصورش را بکنید که کسی مستقیماً پیغامی جدی به شما داده باشد و از شما خواسته باشد حتماً از آن اطاعت کنید، و آن وقت کمی بعد شخص دیگری را نزدِ یک نفر دیگر بفرستد تا بیاید و درست برعکس آن پیغام را به شما بدهد! آیا تعجب نمیکنید؟ آیا در مورد شخصیتِ منشاء اصلیِ پیغام دچار تردید نمیشوید؟ خدا دارای شخصیتی موقّر و قابلاعتماد است و این طور نیست که هر لحظه پیغامش را عوض کند. اگر هم بخواهد پیغامی دیگر به شما بدهد خودش مستقیماً و به شیوهای که برایتان آشناست با شما سخن میگوید. مسلماً این طور نیست که از طریق کسی دیگر به شما بگوید که نقشهاش را عوض کرده است. این مطابق با شخصیت خدا نیست. ادعای نبی دوم با اهداف خدا هم سازگار نبود. خدا نبی اول را به قلب سرزمین دشمن فرستاده بود تا پیغامی ناخوشایند را به مردم آنجا اعلام کند. این مأموریت خطرناکی بود و نبی یهودا دستور داشت هر چه زودتر آن را انجام دهد و به یهودا بازگردد. در انجام چنین مأموریتی خورد و خوراک در اولویت نبود. حال این نبی دوم ادعا میکرد خدا به او گفته نبی داستان ما را بهخاطر یک لقمه نان یکراست به منطقۀ خطر بازگرداند! پیغام نبی دوم نه تنها با عقل و منطق سازگار نبود، بلکه با شخصیت خدا هم تطبیق نداشت.
بنابراین این بار که شنیدید کسی ادعا میکند مستقیماً از طرف خدا پیغامی دارد، از خود بپرسید آیا این پیغام با شخصیت خدا سازگار است؟ آیا خدا در گذشته به این شیوه عمل کرده است؟ آیا خدا در گذشته با خود من به این شکل سخن گفته است؟ از یاد نبریم که عیسی مسیح فرموده است: «گوسفندان من صدای مرا میشناسند.» آری، تمام مسیحیان میتوانند مستقلاً صدای خدا را بشنوند. برای این کار نیازی به شخصِ ثالث نیست، بویژه اگر خدا درست برعکسِ آن مطلب را به خودتان گفته باشد!
۲- دومین علامت این است که پیغامی که میشنویم تنها برای جسم و تمایلات نفسانیمان خوشآیند است. صدای خدا با روح ما صحبت میکند و برای روح ما خوشایند است، ولی آنچه از طرف خدا نیست تنها به مذاقِ جسممان خوش میآید و هوسهای جسمانی را در ما تقویت میکند. پیغام نبی دوم آشکارا تنها برای جسمِ نبی اول خوشایند بود. نبی یهودا پس از اِتمام مأموریتش مسلماً خسته و گرسنه بود و به غذا فکر میکرد. به همین خاطر هم زیر درختِ بلوط مشغول استراحت بود. طبیعی است که تنِ او از دعوت به غذا بسیار خوشحال میشود. بنابراین اگر پیغامی میشنوید که در واقع تنها برای جسمتان خوشایند است، هر قدر هم که روحانی یا شگفتانگیز جلوه کند، بدانید که پیغامی واقعی نیست و در واقع بیشتر احتمال دارد که صدای نفسِاَمارهتان باشد که همیشه بهترین و راحتترین چیزها را برای جسمتان میخواهد. برعکس، خواست خدا این است که جسم خود و تمایلات نفسانیمان را در راه او مصلوب کنیم.
۳- و سرانجام یکی دیگر از نشانههای پیغام کاذب این است که مستلزمِ هیچ نوع ایثار و فداکاریای از جانبِ شخص نیست و برای اطاعت از آن لازم نیست از خود مایه بگذاریم. در این داستان، پیغامِ حقیقیای که براستی از طرفِ خداست مستلزمِ پرداختن بها از جانبِ نبیِ یهوداست. او باید سرزمین خود را ترک کرده، جان خود را به خطر بیاندازد و به سرزمین دشمن رود. در راه نیز اجازه ندارد چیزی بخورد یا بیاشامد. اما پیغام نبی دوم برای او هیچ زحمتی در بر ندارد. در واقع او حتی الاغش را هم خودش آماده نمیکند.
تنها کاری که میکند این است که با نبیِ اول غذا میخورَد - غذایی که مطمئناً زنش آن را پخته و هدف از آن افزایش محبوبیت و عزّت و احترام برای خودش است. پس سومین علامتی که نشان میدهد پیغامی از طرف خدا نیست این است که پیغام بیشتر به کسی که پیغام را آورده نفع میرساند تا به کسی که مخاطبِ آن است.
این موضوع را امروزه اغلب درمورد دعا برای مریضان شاهدیم. خدا البته گاهی اوقات مریضان را شفا میدهد. او این قدرت را دارد که حتی مردگان را از مرگ برخیزاند. اما در بسیاری از مواقع اراده خدا این نیست که مردم شفا پیدا کنند، و واقعیت این است که بسیاری از کسانی که بهعنوان مثال مبتلا به سرطاناند، عاقبت بر اثر این بیماری میمیرند. متأسفانه در این بین برخی با اینکه در مورد شفای فردِ بیمار مطمئن نیستند و پیغام خاصی از طرف خدا ندارند، ادعا میکنند صدای خدا را در این مورد شنیدهاند و بدین ترتیب امیدی واهی به بیمار و بستگانش میدهند. نتیجۀ این کار البته این است که اینگونه افراد در نظر اطرافیان مردان و زنانِ روحانی و باایمانی جلوه میکنند که قادرند بر بیماریها نهیب زنند! آنها پیروزمندانه و در حالیکه احساس مهم بودن میکنند بیمارستان را ترک میکنند. اما نتیجه این نبوت دروغین برای خود بیمار چه خواهد بود؟ او بجای آنکه بر خدا توکل کند و بپذیرد که در همه حال باید تسلیم ارادۀ او باشد، با وخیمتر شدنِ وضع مزاجیاش دچار شک و تردید میشود و قدرت خدا را زیر سؤال میبرد، و یا کمایمانیِ خودش را مسبب شفا نیافتناش قلمداد میکند و خودش را به این سبب سرزنش میکند. بدین ترتیب چنین بیماری آخرین روزهای زندگیاش را در بدگمانی و شک و ابهام سپری میکند. اگر خدا براستی به کسی گفته باشد که دعای او باعث شفای فلان بیمار خواهد شد، چنین کسی حاضر خواهد بود برای رساندن این پیغام از یهودا تا بیتئیل سفر کند، روزه بگیرد، و حتی جان خود را به مخاطره اندازد. اما معمولاً رساندن اینگونه پیغامهای شفا برای دهندۀ پیغام متضمنِ هیچ بهایی نیست، بلکه این بیمار و خانوادۀ او هستند که بیشترین بها را بهخاطر چنین نبوتهایی میپردازند. ضمناً کدام نبیِ کاذب را میشناسید که پس از آنکه مشخص شد نبوتش ساختگی بوده و بیمار درگذشته است، از خانواده بیمار معذرت خواسته باشد؟
بنابراین باید بسیار مواظب بود. مسیحیان میتوانند صدای خدا را در مورد مسائل مختلف زندگی بشنوند، اما همیشه باید مواظبِ صداهایی که باعثِ فریبِ ماست و از طرف خدا نیست باشیم. اگر ندایی که شنیدهایم، احساسی که در قلبمان است یا پیغامی که دریافت داشتهایم با هدف و شخصیتِ خدا آنگونه که در کتابمقدس آمده است مطابقت دارد، اگر وجودمان را از شادی و جرأتی پر میسازد که میدانیم از خود ما نیست، و اگر بهنوعی مستلزم فداکاری و ازخودگذشتگی است، میتوان گفت که چنین صدا، احساس یا پیغامی از طرف خداست. اما اگر آنچه میشنویم یا احساس میکنیم بهطور کامل با شخصیت و اَعمالِ خدا منطبق نیست، اگر بجای آنکه روح ما را از شادی و آرامش آکنده سازد تنها برای جسم و تمایلات جسمانیمان خوشایند است، و اگر بیشتر برای منافع خود ما مفید است تا برای کسی که پیغام متوجۀ اوست، در آن صورت باید فوقالعاده مواظب بود!