معنی اصلی اعتراف در زبان یونانی “موافق بودن با آن” است. ما در اعتراف گناهان در حقیقت توافقمان را با خدا اعلام میکنیم. میگوییم که با حالت و طرز فکر او در مورد گناه موافقیم. با او موافقیم که گناه رابطۀ ما را با او از بین میبرد و زندگیمان را خراب میکند. با او موافقیم که گناه مسئلهای جدّی است و باید با آن جدّی نیز برخورد کرد.
ما اعتراف به خدا را داریم که در تنهای ما صورت میگیرد (اغلب سادهتر است) و یک اعتراف به دیگری داریم (که مشکلتر است) که آن هم در کلام خدا بدان اشاره شده است. هر دو برکات خود را به دنبال خواهند داشت. قبل از هر چیز این حقیقت را در همان ابتدا اعلام کنیم که: «اعتراف در درجه اول عملی نیست که خدا از ما خواسته تا انجام دهیم چونکه او نیازمند آن است، ما نیازمند اعترافیم تا شفا یابیم و تغییر کنیم.» البته منظور، اعتراف حقیقی، اصیل و واقعی است.
اما سؤال این است که چرا اعتراف؟ اگر خدا میداند ما چه کردهایم ، پس چرا باید اعتراف کنیم؟
۱- اعتراف میکنیم چون خدا در کلامش از ما خواسته است. افرادی در تاریخ مسیحیت بودند که با غرور و خودخواهی موضوع اعتراف را رد میکردند. بخشی از تعالیم معلمین دروغینِ اواخر قرن اول میلادی ادعای منورشدن و عدم گناه کردن بود. در این افراد هیچ اعتراف به گناهی وجود نداشت چون خود را فردی میدانستند که به چنان درجهای از روحانیت رسیده است که دیگر گناه نمیکند. کلام راستین خدا در باب اول رسالۀ اول یوحنا این ادعاهای پوچ را رد میکند، و گناه را موضوعی جدّی میداند که باید برای پاک شدن از آن به حضور خدا رفت. خدا راهی را در مواجهه با گناه قرار داده است که گروههای منحرف از آن اجتناب میکردند. راه درمان خدا چه بود؟ آیه ۹ کلید حل این معضل است: «اگر به گناهانِ خود اعتراف کنیم، او که امین و عادل است، گناهان ما را میآمرزد و از هر ناراستی پاکمان میسازد.» در حقیقت اعتراف راه حل خدا برای مشکل گناه است. پس ما نمیتوانیم نسبت به آن بیتفاوت باشیم یا از آن سوءاستفاده کنیم. همچنین در یعقوب باب ۵ آیه ۱۶ چنین میخوانیم: «نزد یکدیگر به گناهانِ خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید.»
۲- اعتراف اجازه نمیدهد که انسانهایی پنهان کار و مرموز بار بیاییم. عدم اعتراف ما را به سمت عدم صداقت و روراستی میبرد چون عادت میکنیم که ماسک بزنیم. اگر مسیح برای آمرزش گناهان ما بر صلیب رفته است نباید بعد از آمرزش گناهان، گناهان و خطایای بعدی را پنهان کنیم. باید اعتراف کنیم تا باز هم شفاعت او (شفیع آسمانی) ما را از گناهان پاک کند (اول یوحنا ۲:۱). داوود ، پادشاه بود و شاید فکر میکرد که درست نیست پادشاه اسراییل برای گناهش اعتراف کند. زیرا خود را در پیش ملتش بیآبرو میکرد و همچنین دستاویزی دست دیگران میداد که گناه کنند. نه، بلکه او اعتراف کرد و همچنین اجازه داد که این اعترافش را نه تنها ملتش ، بلکه مردم تمام اعصار ببینند و با ثبت آن در مزمور ۵۱ در حقیقت به نسلهای بعدی نیز آن را به یادگار گذاشت. آیا آبرویش رفت؟ آیا ما با خواندن این مزمور این احساس به ما دست میدهد؟ نه، میگوییم خدا را شکر برای فروتنی و شکسته شدنِ او. اعتراف ، بیرون کشیدنِ ناپاکیها از تاریکی است. امثال ۲۸:۱۳ مینویسد که: «هر که نافرمانیهای خود را بپوشاند، کامیاب نخواهد شد، اما هر که آن را اعتراف کند و ترک نماید، رحمت خواهد یافت.» گناه دوست دارد که نادیده باقی بماند. از نور وحشت دارد زیرا نور او را برملا و آشکار میکند. در خفا ماندن است که گناه میتواند تأثیرات مخرب خود را بجا بگذارد.
۳- با عدم اعتراف ، خود را زیر فشار سنگینی قرار میدهیم که گریزی از آن نیست، زیرا روحالقدس را در حقیقت محزون و غمگین ساختهایم. با گناه کردن خود را زیر فشارِ سنگینی قرار میدهیم. این فشار نتیجۀ کار روحالقدس در ماست. اتفاقاً نباید از آن ناراحت بود که چرا ملزم شدهایم و وجدانمان ناراحت است. چرا که بدینوسیله میدانیم از آنِ او هستیم و او از ما دست نکشیده است. در مزمور ۳۲ داوود این فشار را حس میکرد. استخوانهایش به درد آمده بود. تمام وجودش در عذاب بود، چون دستی بر او سنگینی میکرد. او با اعتراف به این الزام واکنش نشان داد، خود را از زیر فشار بیرون کشید و آزادی را تجربه نمود.
۴- با اعتراف ، مسئولیت گناه را بجای اینکه به گردن دیگران یا شرایط بیندازیم ، خود به گردن میگیریم. از خلقت آدم و حوا و ورود گناه، دیگری را متهمکردن بخشی از زندگی بشر بوده است. بازیگران اصلی در گناه اولیه خطای خود را به گردن نمیگرفتند. اتفاقاً گناه حوا کمتر بود چون اطلاعات مربوط به درخت را از آدم شنیده بود. هر شخصی ممکن است تحت شرایط خاصی دست به خطایی بزند. ممکن است آن شرایط موضوع را تشدید کرده باشد ولی باز خود مسئول اول خطای خود است. او خودش جرم را مرتکب شده و مجازات مال اوست. مثل اینکه قاتلی بگوید من از دست همسرم عصبانی بودم پس آن روز حال خوبی نداشتم و با چاقو رئیس شرکت را به قتل رساندم. آیا دادگاه این شهادت را قبول میکند؟ آیا دادگاه باید حکم دستگیری همسرش را که مسبب اصلی قتل است، صادر کند؟ در حقیقت اعتراف ، ما را با خودمان روبرو میکند نه دیگران. یعنی ما آنطور گناه را میبینیم که خدا آن را میبیند.
۵- نتیجۀ اعتراف، شفا و بهبودی است. اعتراف باعث تحول و تغییر مثبت در اعتراف کننده میشود. رساله یعقوب اعتراف را به شفا ربط میدهد و این بسیار مهم است. البته شاید اینجا منظور شفای جسمانی باشد ولی میتواند شامل شفای روحانی نیز باشد. اعتراف قلبِ شفاست، چرا که روابط ما را با خدا و با همدیگر بهبود میبخشد. ما میترسیم که با اعتراف تصویر روحانیمان از بین برود. این نشانۀ غرور و خودبینی ماست. اعتراف باعث فروتنشدنِ ما میشود. چون با اعتراف به مرور ریشه غرور را تضعیف میکنیم. اعتراف ما را از فشار، حس تقصیر، تشویش و بحران درونی آزاد میکند. گناه ما را از نظر روحانی و فیزیکی بیمار میکند و در نتیجه برای بهبودی احتیاج به دارو داریم. ما میتوانیم بدون دارو در مقابل عفونت مقاومت کنیم، ولی اگر عفونت در بدن پخش شده باشد نتایج مرگباری به بار خواهد آورد. این برای گناه نیز صادق است. بدون اعتراف به گناه میتوان زنده ماند ولی به مرور زمان چون بطور جدّی با آن برخورد نمیشود ، در بخشی از جان ما جا خوش میکند و آنجا را سیاه و کدر مینماید. قلب ما به مرور با نتابیدن نور تبدیل به باتلاق میشود. اما اعتراف تابیدنِ نور به بخشهای تاریک وجود ماست. اعتراف، گام برداشتن در نور است.
چرا اعتراف به دیگری؟
گناه هم موضوعی شخصی است و هم اجتماعی. گناه ما را از اجتماعمان جدا میکند، چنانکه آدم و حوا را از خدا جدا کرد و آنها مجبور شدند پشت درخت پنهان شوند. در حالیکه قبل از آن مشارکت در باغ برقرار بود. ما بدن مسیح هستیم. وقتی یک نفر گناه میکند باعث رنج دیگری هم خواهد شد و بر جمع نیز تأثیرش را بجا خواهد گذاشت.
آیا اعتراف به خدا کافی نیست؟ چون اعتراف ، هم رابطۀ ما را با خدا و هم با همدیگر بهبود میبخشد پس بصورتی به دیگران نیز ربط دارد. این نوع اعتراف، خدمت کهانت را در عهدعتیق به یا ما میآورد. کاهنی که نماینده انسان نزد خدا بود، اعتراف گناه را میشنید و از طریق قربانی ، آمرزش را جاری میساخت. بدون کاهن در حقیقت آمرزش جاری نمیشد، چون او واسطه بود. هر کسی نمیتوانست در جای کاهن بایستد.
پس ما نیز نباید به هر کسی اعتراف کنیم. به شخصی اعتراف کنیم رازدار و روحانی ، که خود به اهمیت الهی اعتراف پی برده است. شخصی که از شنیدن گناه ما هراسان نشود و کنترلش را از دست ندهد. باید در انتخاب و یافتن این شخص حکمت داشته باشیم. کسی را پیدا کنیم که آنقدر ما را دوست داشته باشد که بعد از اینکه گناهمان را به او اعتراف کردیم احساس و رفتارش با ما تغییر نکند.